Monday, January 25, 2010

عزیزم دیروز حالمو به هم می زدی... خجالت نمی کشی 190 قدته 100 کیلو وزنته عین بچه ها بهانه می گیری ... بس که گنده ای نمی تونم اون گوشت رو بگیرم یا یه چک یزنم تو گوشت یا بفرستمت تو اتاقت یا پول تو جیبیتو بگیرم.... یعنی اون حرکات چی بود اخه چرا انقد رلوسی ... نق می زنی غر می زنی بهانه می گیری غر می کنی .. نا سلامتی مردی ها !!!!!!!!! حالا یه دو روزی باهات حرف نمی زنم ببینم چی می شه فعلا که از چشمم افتادی

Monday, January 18, 2010

دلم می خواست چشمام رو می بستم و وقتی باز می کردم توی آمریکا بودم توی خونه ی خودم با مادر م و شوهرم . و سگهای خوشگلم .. دوست داشتم انتظار بچه ی اولم رو می کشیدم در آرامش در یک دنیا متمدن ... دوست داشتم هم جسمی و هم ذهنی سالها از این مملکت حیوون ستیز و زن ستیز دور بودم ...

Sunday, January 10, 2010

سگ خوشگلم تمام موکت اتاق خواب رو جویده بود . من هم موکت رو کلا کندم و کف اتاق خواب شده بود موزاییکی که پر از لک رنگ و جای چسب موکت بود . با بابای بچه ها صحبت می کردیم که چی کارش کنیم . ایشون می فرمودند که گلیم بندازیم یا دوباره موکت کنیم و من می گفتم که موکت که نمی شه ولی می شه کف زمین رو رنگ کنیم تا یه رنگ یکدست همه ی اتاق رو بپوشونه و بعد هر چی خواستیم روش بندازیم ... خلاصه جمعه که ایشون منزل نبودند تمام وسایل اتاق رو کشیدم بیرون ( پدرم در اومد و هنوز بدن درد دارم ) و بعد رنگ قرمز و سفید و کمی زرد رو که قبلا خریده بودم قاطی کردم و با غلطک چهار دست کف زمین رو رنگ کردم . بگذریم که وسط یکی از این دستها وقتی منتظر خشک شدن رنگ بودم و برای چند لحظه ای از اتاق دور شده بودم وقتی برگشتم دیدم سگ خوشگلم دور اتاق راه رفته و جای پنجه هاش رو رو رنگ گذاشته . دلم نیومد دعوا کنمش . نتیجه اینکه یه رنگ محشر قرمز صورتی در اومد . و یه جوره خاصی اتاق گرم شده . خیلی هم ارزون در اومد نزدیک 15 هزار تومن . بابای بچه ها خیلی خوشش اومد و تعریف کرد .

Thursday, January 7, 2010

یکی دو اتفاق جالب . من موهامو روشن کردم . استارت کار مهاجرت به آمریکا رو زدم حالا کانادا اول بشه یا آمریکا خدا داند!

Tuesday, January 5, 2010

بازی کلمات

دریا : از بیرون دوستش دارم و دریا تو شب منو به وحشت می اندازه
قهوه : بسیار چیزه بدیه و من اصلا نمی خورم مگه واسه فال قهوه
غرور : چیزی که تو این مملکت لگد مال می شه میریزنش تو چاه توالت روش سیفون می کشن
مدرسه : دوست داشتم تو یه کشور آزاد فقط یک هفته مدرسه رفتن رو تجربه کنم
دفتر مدیر : جایی که باید حرف مفت یه زن چادریه چاقه احمق رو بشنوی و خفه باشی . بد می گن این همه خشم فروخورده از کجا می یاد ... از دفتر مدیر
آبگوشت : خب من گیاه خوارم ... پس اه
قرمه سبزی : بدون گوشتش رو می پزم و لذتش رو می برم
ریاضی : منو یاد بابام می اندازه هر جمعه متوسط سه ساعت باهام ریاضی کار می کرد و من هیچ وقت تو این درس مشکل نداشتم
آهنگ : نو کامنت
ماه رمضون : عجب حاله توپیه لحظه ی افطار حتی اگه روزه نگیری و نماز نخونی
استخر : دوستش دارم
روزنامه : روزنامه ای که ارزش خوندن داشته باشه نمی بینم
کودکی : آخی .. نازی
قزوین : هی هی هی هی هی هی هی
دروغ : دروغگو دروغگو .... درصدت کو؟
لیسانس : معادل سیکل
فوتبال : یک مرحوم
پرواز : در خواب پرواز بر آسمانها
اشک : جلا می ده دلو
ازدواج : بهترین اتفاق زندگیم
وبلاگ : ویولت
شب : آرامش سکوت
زندگی : نو کامنت
عشق : شوهرم
هلو : خوردنش سخته
تحصیل : دوست دارم ادامه بدم ولی نه تو ایران
خارج : وطن آینده ی من
خواب : حد اقل نه ساعت در شبانه روز
اینترنت : با اینترنت من می تونم یک ماه تو یه جزیره زندگی کنم
سال 88 : گند
کلم پلو : دوست دارم
کتاب : جز خرید های ماهانه ی من