دستها و پاهام یخ کرده . اگر چه جوراب پوشیدم و یه شلواره صورتی زیر زانو و یه ژاکت خاکستری که کادوی زود هنگام مامانمه واسه تولدم . نشستم روی موکت دورم کتابهای فیزیک و آناتومی ریخته است . امروز با کلی ذوق رفتم لوازالتحریر خریدم .. یه دفتر دویست برگ سیمی با جلد زرد رنگ .. یه دفتر صد برگ .. یه خودنویس پلیکان با فشنگ و یه لاک غلط گیر . .... از صبح دارم کتاب فیزیک رو می خونم و خلاصه می کنم . . به این نتیجه رسیدم که حرص خوردنهای من برای شرایط کنونی هیچ فایده ای نداره و تو رو بیشتر بهم میریزه تو تنهایی عملکرد بهتری داری ... یکی از خوبیهای ماجراهای اخیر همین بود که ما فهمیدیم نوع برخوردمون سرعت عملمون و تصمیم گیریمون کاملا با هم متفاوته و به تنهایی فوق العاده عمل می کنم ولی با هم که هستیم انرژیمون صرف قانع کردنه همدیگه می شه . برای همین دو سه روزه که به تو به مامانم و به وکیلمون اعلام کردم که منو از این معادله بکشن کنار ... خودم هم دارم خودمو آماده می کنم برای کار جدیدم در آمریکا... لذت بخش خوندن درسهای جدید از دبیرستان فیزیک و زیست نخونده بودم اما حالا برای کار جدیدم باید فیزیک بخونم و آناتومی .. این که می دونم هرچی بیشتر اینجا درس بخونم اونجا بیشتر پول در می یارم حس خیلی خوبیه ... همه درس می خونن بعد مطابق آنچه خوندن میگردن دنبال کار .. من برعکس هستم کار آمادست و من باید بخونم که رسیدم یک ماه پشت دست وایسم و بعد کار شروع بشه ...
هنوز شوفاژها رو راه ننداختیم و من در حالیکه خیلی سردمه همچنان دارم درس می خونم