Sunday, September 19, 2010
عزیزم . عشقم . نفسم . زندگیم .. می خوابم تا صبح بشه و اس ام اس بزنی و بگی رسیدی به مقصد و دوست دارم همینطور بخوابم تا دوباره اس ام اس بزنی و بگی برگشتی .. امروز تو حموم زیر دوش بودی که من درو باز کردم بهت یه چیزی بگم و همینجوری یواشکی داشتم نگات می کردم از اون نگاه ها !! آره بابا زنها هم گاهی از این نگاه ها می کنن و سر تا پای طرفو برانداز می کنن .. خوب خودتو لوس می کردی می گفتی آره شاید طوریت شد و برنگشتی و من از این حرفت دیوونه می شدم و بالا پایین می پریدم و تو ذوق می کردی که من انقدر برات بال بال می زنم ... من اگر زن تو نشده بودم اصلا بیخودی بدنیا اومده بودم... عزیزم 27 شهریور سالگرد اولین بیرون رفتنمون بود .. سال 81 .. باورت می شه شد 8 سال ...
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment