Wednesday, March 10, 2010

کنار خیابون بسته بودنش به تیر چراغ برق .. برای یه توله هیکلش بزرگ بود .. ولی چشماش کاملا نی نی بود ... تمام بدنش زخمی بود و تیکه تیکه موهاش ریخته بود .. از ماشین پیاده شدم نمی دونستم چیکارش کنم ولی طاقت نیوردم و با اون کشوندمش طرف ماشین نمیخواستم بهش دست بزنم نمی دونست چه بیماریی داره .. می ترسید سوار ماشین بشه به شدت مقاومت می کرد به زور سوار ماشین کردمش سریع رفت زیر صندلی نشست ..جلوی در دامپزشکی با سختی از ماشین پیادش کردم همش از تغییره حالت می ترسید به وضوح مشخص بود که آزارش دادن از همه چیز می ترسید... جرب داشت اوردمش خونه خمومش کردم به وضوح گرسنه بود بهش غذا دادم و می خواستم نگهش ندارم چون یه سگ داشتم ولی شوهری گفت نگهش داریم .. حالا اون سگ کوچولو و مریض و افسرده شده یه سگ بزرگ و زیبا ... اون یه سگ ژرمن شپرده از اون سگهایی که برای خریدن تولش باید کلی پول بدی .. من به خریدن حیوانات عقیده ندارم ... عاشقه شوهری شده یعنی در حقیقت صاحب اولش شوهریه نه من .. فوق العاده باهوشه بسیار وفادار و مهربونه اما خب داستانش داستانه جوجه اردک زشته کسایی که نژاد سگ می شناسن می دونن من چی میگم روزهای اول درست راه نمی رفت بس که تو شرایط بدی بزرگ شده بود حالا عضلات زیبا و استخون بندی قویش ادم رو به تحسین وا می داره .. یه سگه بی نظیر و فوق العاده شیطون و دوست داشتنیه جالب اینکه که با این هیکله یزرگش از سگ تریرم که یک چهارم هیکلش رو داره حساب می بره سگ های ژرمن شپرد به سلسله مراتب پایبند هستند و چون سگ تریر اول تو خونه بوده این دومی می دونه که باید ازش اطاعت کنه سال 88 این هدیه رو واسه م ن و شوهری داشت اگر چه بقیه سال سراسر از سیاهی بود و تلخی از اون سالهایی که می دونم یه روزی نوه هام مرتب ازم می پرسن ... مثل سال 57 و 1325

No comments:

Post a Comment